هنگامه ی درو
برزین آذرمهر برزین آذرمهر

 

 


• از جرزهای شهر به نفرت شده عجین
• نفت غلیظ کینه کند نشت روز و شب

• آتشزنه کجاست برادر،
• ببین که باز
• در زاغه های ملتهب از زخمه های فقر

بر چهره های سخت تکیده بر استخوان

• گشته پدید، موج عظیمی از انزجار

دوران دوباره بار گرفته ز خشم و کین
• کشته زمانه باز به دل، تخم انفجار


• یارا!
• مگو ز همره هر دم بهانه جو

• با وی دگر نماده ام، وقت بگو مگو

• گردد به هر جرقه ‌ای

• این برج زیر و رو

• اما به هوش باش و
• درایت
• بکار بر!

• کاین شعله در نگیرد

• یکسان به خشک و تر…

پایان

August 15th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان